ارتباط فرزندم با خدا

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars (۱۳ votes, average: ۲.۲۳ out of ۵)
Loading...

کد داستان: ۵

با سلام
من مادری ۴۱ ساله هستم و در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ام. از همان ابتدا علاقه داشتم فرزندم مقید به نماز و مسائل مذهبی باشد. در ابتدا نمی دانستم با چه روشی او را به این امر ترغیب کنم بطور مثال وقتی او نوجوانی ۱۰ ساله بودبه نماز خواندنش زیاد ایراد می گرفتم و مرتب این موضوع را به او گوشزد می کردم ولی متاسفانه جوابی نمی گرفتم و مجبور می شدم این موضوع را رها کنم. تا اینکه به توصیه دوستان سعی کردم غیر مستقیم او را علاقمند به این موضوع کنم. برای همین سعی می کردم همیشه خودم نماز اول وقتم را فراموش نکنم و حرفی که می خواستم پسرم بشنود را بلند با خودم و در مورد خودم تکرار می کردم. مثلاً می گفتم ای وای نمازم دیر شد یا وقت نماز است باید آماده شوم و همیشه سعی می کردم صدای اذان در خانه پخش شود. بعضی مواقع هم در مورد موفقیت هایم برایش تعریف می کردم و می گفتم تمام این ها به این دلیل است که زمانی که ما از نعمت های خدا با نماز و دعا تشکر و قدردانی می کنیم خدا هم در مواقع نیاز به کمک ما آمده و ما را تنها نمی گذارد. آرام آرام احساس کردم خود فرزندم به این امر راغب شده البته بعضی مواقع هم فراموش می کرد و یادش می رفت اما من سعی می کردم ایراد نگیرم و به او می گفتم اشکالی ندارد قضای آن را بخوان. الان پسر ۲۱ ساله ما بیشتر از من و پدرش مقید به نماز خواندن شده و باورتان نمی شود که شاید بعضی مواقع او به ما وقت اذان را کوشزد می کند و همه این ها به این دلیل است که ما با صبر و حوصله در دوران نوجوانی با فرزندمان کنار آمدیم و مسائل را بطور عملی به او نشان دادیم نه اینکه بخواهیم فقط با حرف زدن چیزی را به او آموزش دهیم.