چالش پذیرفتن برادرهای جدید
کد داستان: ۴
به نام خدایی که همین نزدیکی است
با سلام
الهام و راحله نوجوان بودند و به تازگی موجی از رفتارها و دگرگونیهای مختص سن نوجوانی به چشم مادرشان پررنگ شده بود. آنها مشغول درس خواندن بودند اما با به دنیا آمدن دوقلوها اتفاق تازه ای در زندگی آنها رخ داده بود و انگار آمادگی این اتفاق یعنی داشتن دو برادر را نداشتند و با پرخاش اعتراض خود را نسبت به بچه ها و مسائل مربوط به بچه داری اعلام می کردند.
مادر به فکر فرو رفت تا راه چاره ای پیدا کند. در گام نخست انتخاب اسم دوقلوها را بر عهده دخترانش گذاشت و گفت از قدیم گفته اند برادر واسه خواهر خیلی عزیزه و هر روز سعی داشت مزاحم درس دخترها نشود اما مواقعی که درس نداشتند و دوقلوها آرام و شیرین به نظر میآمدند با دخترانش درباره شیرینی بچه ها صحبت می کرد. از آینده خوبی که در کنار دو برادرشان خواهند داشت. اینکه میتوانند به دو برادرشان تکیه کنند و حس تنهایی نکنند. گاهی دخترانش را دعوت میکرد که دوقلوها را بغل کنند و برایشان لالایی بگویند. در خرید لباس از سلیقه آنان استفاده می کرد و با لبخند می گفت خواهرها بهتر می دونند چی برادرشان را زیباتر میکنه
به هر حال هنگام گریه و زاری و بیماری دوقلوها غر و نق دخترها بالا می رفت اما روز به روز کم می شد و مادر هر روز از جملات زیبا و جدیدی استفاده می کرد تا حضور این دو کودک در زندگی شان عادی تر و زیباتر به نظر آید و همیشه از وابستگی کودکانش به الهام و راحله در حضور دیگران سخن میگفت و ابراز میکرد این دو کودک از زمانی که در شکم من بودند با صدای شما انس گرفته اند و این نزدیکی و وابستگی روز به روز بیشتر می شود و قطعا در زندگیتان شما خواهر برادرها بسیار به یکدیگر نزدیک و صمیمی خواهید شد و خواهر برادرهای صمیمی فامیل را مثال می زد و میگفت من مطمئنم دو قلو ها خیلی خوشبخت می شوند چون خواهرانی مثل راحله و الهام دارند بالاخره پس از شش ماه مادر موفق شد و توانست نقش دو خواهر مهربان را در وجود دخترانش ببیند.
با افتخار تقدیم دوستانم.