کنترل روابط اجتماعی
کد داستان :۷
با سلام
عرفان به تازگی وارد سن ۱۶ سالگی شده است. از کودکی بسیار علاقمند به جمع های دوستانه و شلوغ بود و بطو کلی چون ما خانواده ای کم جمعیت هستیم همیشه گله و شکایت داشت که چرا من همبازی و برادر ندارم. ما در کل دو فرزند داریم. عرفان و عرفانه که با هم خیلی خوب هستند ولی باز همیشه این کمبود را پسرم به ما گوشزد می کرد. مشکلی که ما با او داشتیم این بود که ارتباط بسیار زیادی با دوستانش داشت و وقت زیادی را با آن ها می گذراند. به ما می گفت من در کنار آن ها احساس غرور و جوانی می کنم و شادم. آرام آرام ما متوجه شدیم که این ارتباطات بیش از معمول شده و زنگ خطری برای اوست. زیرا از درس خواندن هم عقب می افتاد. بنابراین با همسرم تصمیم گرفتیم که او را در این رابطه محدودتر کنیم. می دانستیم که نمی توانیم او را بطور کلی از ارتباط با دوستانش منع کنیم اما باید راهکاری پیدا می کردیم. با مشورت هایی که انجام دادیم و با پیگیری هایی که کردیم و با معرفی دوستان با یک کانون فرهنگی آشنا شدیم و با هماهنگی مربی کانون تلاش کردیم تا پسرمان ارتیاط با این مجموعه را شروع نماید. خدا را شکر در این خصوص موفق شدیم و با برنامه های خوبی که کانون داشت کم کم پسرمان علاقمند شد و ما هم راضی از اینکه می دانستیم دوستان او چه کسانی هستند و زمانی که او بیرون است چه کاری انجام می دهد و از طریق مربی او پیگیر کارهایش بودیم حتی بعضی مواقع دوستانش را به خانه دعوت می کردیم تا بیشتر با آن ها آشنا شویم. الان پسرمان ارتباطش را با دوستان قدیمی اش یا بسیار کم کرده یا بطور کلی قطع کرده است و بیشتر به این سمت گرایش پیدا کرده است. خوشحالیم که توانستیم این میل و علاقه فرزندمان را به درستی جهت دهی کنیم.